کودک وحشی (Feral Child)، به کودکی اطلاق میشود که از سنین بسیار پایین، دور از اجتماع انسانی زیسته است و از مراقبت و عواطف انسانی، رفتارهای اجتماعی و از همه مهمتر زبان بشری، چیزی نمیداند.
از قرون کهن تا عصر حاضر در تاریخ، همیشه داستانهایی از بچههای جنگلی به چشم میخورد. موجوداتی وحشی که چهار دست و پا راه میروند و در جنگل زندگی میکنند. آنها نه شبیه به انسانها هستند و نه شبیه به جانوران و در سنین پایین به گونهای از جامعه انسانی کنار گذاشته ش
دهاند، گم ش
دهاند، دزدی
ده ش
دهاند و یا در دامان جنگل رها ش
دهاند. این کودکان که از مردم دور مان
دهاند، توسط حیوانات تغذیه ش
دهاند و به هر صورت ممکن خود را زن
ده نگه داشتهاند ولی قادر به تکلم نیستند و اغلب نمیتوانند راه بروند و رفتاری کاملا حیوانی و غریزی دارند. آنها چه دختر باشند و چه پسر، چه در کنار گرگ پرورش یافته باشند چه میمون، خرس و شترمرغ تنها یک نقطه اشتراک دارند و آن اینکه گذشته آنها تا ابد اسرارآمیز خواهد ماند.
اولین کودک جنگلی معروف و شناخته ش
ده "پیتر وحشی" بود. یک موجود عریان قهوهای رنگ با موهایی سیاه که در سال 1724 در "هانوور" کشف شد و در آن زمان حدودا 12 سال داشت. او به آسانی از درخت بالا میرفت و گیاهان را میخورد و ظاهرا توانایی تکلم نداشت. او نان را رد میکرد و ترجیح میداد پوست شاخههای سبز گیاهان را بکند و شیره آنها را بمکد ولی به تدریج یاد گرفت سبزیجات و میوهها را بخورد. پیتر شصت و هشت سال در میان مردم زندگی کرد ولی هیچگاه نتوانست جز دو کلمه " پیتر" و "شاه جورج" حرف دیگری بزند.
بعضی از این کودکان وحشی توسط دیگران(معمولاً والدین خودشان) زندانی بو
دهاند؛ گاه، والدینی که نمیتوانند از پس اختلالات جسمی و ذهنی کودکانشان بربیایند، آنان را به حال خود رها میکنند. کودکان وحشی پیش از آن که به حال خود رها شوند یا از خانه فرار کنند، ممکن است مورد سوء استفا
دهی شدیدی قرار گرفته باشند یا آسیبهای روانی جدی بر آنها وارد آم
ده باشد. طبق گزارشها، برخی از این کودکان، توسط حیوانات، بزرگ میشوند و برخی دیگر، به تنهایی در طبیعت وحشی، روزگار میگذرانند. بیش از صد مورد کودک وحشی گزارش ش
ده است. در این مجال 10 نمونه از آنها را که در زمان خود سر و صدای زیادی بپا کردند و معروف ش
دهاند، معرفی خواهیم کرد.
10) دینا سانیچار، پسر گرگی هند (Dina Sanichar, the Indian Wolf Boy)
تاریخ پیدا شدن: 1867
سن هنگام پیدا شدن: 6
محل: سکندرا
مدت زمان زندگی در طبیعت: 6 سال
حیوانات: گرگها
گفته میشد «دینا سانیچار»، یکی از پسرهایی که در پرورشگاه سکندرا زندگی میکرد، دچار معلولیتهای ذهنی است. او را در سال 1867، هنگامی که شش سال سن داشت، از غار گرگها بیرون آوردند. چند شکارچی در جنگلهای «بلندشهر» از دیدن پسری که روی چهار دست و پا دوی
ده و به دنبال یک گرگ، وارد لانهی گرگها شد، در شگفت ماندند. این چنین بود که دینا سانیچار پیدا شد. آنها با استفا
ده از دود، گرگ و همراهش را بیرون آوردند و گرگ را با شلیک گلوله کشتند.
دینا، در ابتدا، عادات یک حیوان وحشی را از خود بروز میداد؛ او جامههایش را میدرید و از زمین غذا میخورد. دینا سرانجام غذای پخته را با غذای خام جایگزین ساخت اما هرگز صحبت کردن نیاموخت. ظاهراً دینا به تنباکو هم معتاد شد. وی در سال 1895 مُرد.
9) کامالا و آمالا، دختران گرگی میدناپور (Kamala and Amala, the Wolf Girls of Midnapore)
تاریخ پیدا شدن: 1920
سن هنگام پیدا شدن: 8 (کامالا)، 5/1 (آمالا)
محل: میدناپور، هند
مدت زمان زندگی در طبیعت: 8 سال ، 1 سال
حیوانات: گرگها
شاید یکی از مشهورترین و بحثبرانگیزترین ماجراهای مربوط به کودکان وحشی، ماجرای «کامالا» و «آمالا» باشد. کامالا و آمالا، دو تن از جالبترین افراد، در میان کودکان وحشی هستند. این دختران گرگی، کنار هم، در لانهی گرگها پیدا شدند. در آن زمان، آمالا 18 ماهه بود و کامالا هشت سال داشت. با این حال، گفته میشد این دو خواهر نیستند، بلکه در سالهای متفاوتی، به حال خود رها ش
دهاند یا این که گرگها آنها را برداشتهاند.
در همان سال، کشیش «جوزف سینگ» (Joseph Singh)، یک مبلغ مذهبی که ادارهی پرورشگاهی در شمال هند را بر عه
ده داشت، شایعاتی شنید دربارهی دو موجود شبحمانند، که در جنگل بنگال، در نزدیکی «میدناپور»، دستهای از گرگها را همراهی میکنند. روستاییان محلی از این ارواح میترسیدند، اما بر اساس عرف منطقه، حق نداشتند به گرگها آسیبی برسانند.
سینگ، که کنجکاو ش
ده بود، بر بالای یک درخت، مخفیگاهی ساخت مشرف به لانهی دستهی گرگها. لانه، در واقع، یک پشتهی قدیمی
ده پایی موریانهها بود که با گذشت زمان، گود و میانتهی گشته بود. با بالا آمدن ماه، سینگ، گرگها را دید که یکی یکی بیرون میآیند. سپس، دو موجود خمی
ده و ترسناک ظاهر شدند. این دو موجود سرهای خویش را کمی بیرون آوردند، هوای شبانه را بو کشیدند و آنگاه به بیرون جهیدند. این «اشباح» بر اساس توصیفات سینگ در دفتر خاطراتش، موجوداتی بودند: «…بسیار مخوف و ترسناک…دست، پا و بدنی همچون انسان داشتند، اما سرهایشان، جسم گردی بود از چیزی که شانهها و قسمت فوقانی بالاتنهشان را میپوشاند…چشمهایشان، درخشان و نافذ بود و شباهتی به چشم انسانها نداشت…هر دوی آنها روی چهار دست و پا میدویدند».
ظاهرا،ً در این دخترها، اثری از رفتار و افکار انسانی نبود. گویی آنها ذهن یک گرگ را داشتند. هر لباسی که به تنشان پوشان
ده میشد را پاره میکردند، فقط گوشت خام میخوردند، هنگام خواب به صورت دایرهای و خمی
ده به هم میچسبیدند، در خواب تکانهای ناگهانی میخوردند و خرناس میکشیدند، تنها بعد از طلوع آفتاب بیدار میشدند، زوزه میکشیدند و میخواستند دوباره آزاد شوند. کامالا و آمالا آنقدر چهار دست و پا راه رفته بودند که تاندولها و مفاصلشان کوتاه ش
ده بود، به همین دلیل قادر نبودند پاهایشان را راست نگه دارند یا حتی برای راه رفتن روی دو پا، کوششی نشان
دهند. آنها هرگز لبخند نزدند و علاقهای به ارتباط با انسانها نشان ندادند. تنها احساسی که در چهرهشان دی
ده میشد، ترس بود. حتی حواس این دو نیز همچون حواس گرگها ش
ده بود. به گفتهی سینگ، شب هنگام، چشمان آنان بینایی خارقالعا
دهای داشت و مثل چشم گربهها میدرخشید. قدرت شنوایی آنها نیز بسیار قوی بود، اما به نظر میرسید صدای انسانها برای گوشهایشان غریب و غیر قابل شنیدن است.
سینگ، به عنوان مردی فقیر اما تحصیلکر
ده، تمام تلاش خود را کرد تا وظیفهی خود مبنی بر بهبود حال کامالا و آمالا را به بهترین نحو ممکن انجام
دهد. وی که به نظریهی رشد گیاهوار کودکان اعتقاد داشت، این طور نتیجه گرفت که عادات گرگی کامالا و آمالا، به نحوی مانع از بروز آزادانهی خصایل انسانی آنها میشود. سینگ احساس میکرد وظیفه دارد (حداقل به دلایل مذهبی) که این این دو دختر را از روش زندگی گرگوارشان جدا کند و زمینهی ظهور انسانیت دفنش
دهی آنان را فراهم آورد. متأسفانه، پیش از آن که کار پژوهشی وی پیشرفت کند، دختر کوچکتر، آمالا، بیمار شد و جان داد. این واقعه، برای کامالا که تازه ترسش از انسانهای دیگر و محیط پرورشگاه ریخته بود، ضربهی مهلکی محسوب میشد. کامالا مدت زیادی عزا گرفت و سینگ، میترسید او هم جانش را از دست ب
دهد. اما سرانجام کامالا بهبود یافت و سینگ برنامهی بهبودی بیمار را آغاز کرد.
8) دانیل، پسر بزی آند (Daniel, The Andes Goat Boy)
تاریخ پیدا شدن: 1990
سن هنگام پیدا شدن: 12
محل: آند، پرو
مدت زمان زندگی در طبیعت: 8 سال
حیوانات: بزها
پسر بزی آند در سال 1990 در آند، پرو پیدا شد و گفته میشود که هشت سال توسط بزها بزرگ ش
ده است. وی با خوردن شیر آنها و تغذیه از ریشهها و دانهها زن
ده مان
ده بود. دانیل در طبیعت، و با مشخصههای بارز زندگی وحشی بزرگ ش
ده بود.
او روی چهار دست و پا راه میرفت و دستها و پاهایش آنقدر زخم ش
دهبودند که سفت ش
ده و برایش حکم سم را پیدا کر
ده بودند. وی میتوانست با بزها ارتباط برقرار کند اما نتوانست زبان بشر را یاد بگیرد.
پسر بزی آند پس از پیدا شدن، توسط تیمی از دانشگاه پزشکی «کانزاس» تحت بررسی و آزمایش قرار گرفت. نام او را «دانیل» گذاشتند.
7) پسر-آهوی کوهی سوریهای (The Syrian Gazelle Boy)
تاریخ پیدا شدن: 1946
سن هنگام پیدا شدن: تقریباً 10
محل: صحرای سوریه
مدت زمان زندگی در طبیعت: 9 سال
حیوانات: آهوان کوهی
پسری که حدوداً 10 سال سن داشت در میان گلهای آهوان کوهی در صحرای سوریه پیدا شد. او را به کمک یک جیپ عراقی گرفتند، چون میتوانست با سرعت 50 کیلومتر در ساعت بدود. اگرچه وی به طرز وحشتناکی لاغر بود، اما میگفتند بسیار سالم و تندست است و عضلاتی پولادین دارد. این پسر را گرفتند و دست و پایش را بستند.
به گفتهی آرمن، پسر-آهوی کوهی سوریهای در سال 1955 هنوز زن
ده بود و سعی کر
ده بود از وضعیت نامطلوبی که در آن زندانی ش
ده بود، فرار کند. من احساسات شما را با بیان کارهایی که برای جلوگیری از این اقدام او انجام گرفت، جریحهدار نمیکنم.
آنچه که Magazine Life در تاریخ 9 سپتامبر1946نوشته بود، تا حد زیادی با گزارشهای دیگر مطابقت دارد. گزارش میگوید یک ماه پیش، گروهی از شکارچیان، پسری پیدا کر
دهاند که وحشی و آزاد در میان گلهای از آهوان کوهی، در دشت سوریه میدوی
ده است. گویا، وی، که در زمان پیدا شدن 10 الی 14 سال داشت، در کودکی به حال خود واگذاشته ش
ده بود. بعد از پیدا شدن، او را به آسایشگاه بیماران روانی انتقال دا
ده بودند. Sunday Express نیز گزارش مشابهی ارائه کر
ده، با این تفاوت که سرعت پسر را 50 متر در ساعت قلمداد کر
ده است نه 50 کیلومتر در ساعت.
6) بلو، پسر شامپانزهای نیجریهای (Bello, the Nigerian Chimp Boy)
تاریخ پیدا شدن: 1996
سن هنگام پیدا شدن: 2
محل: نیجریه
مدت زمان زندگی در طبیعت: 1 سال
حیوانات: شامپانزهها
«بلو»، پسر شامپانزهای نیجریهای را هنگامی که دو سال داشت، در سال 1996 پیدا کردند. والدینش احتمالاً وی را که دچار معلولیت جسمی و ذهنی بود، در شش ماهگی رها کر
ده بودند، کاری که معمولاً چادرنشینان «فولانی»، ساکنان بخش عم
دهای از منطقهی «ساحل» در غرب آفریقا، با کودکان معلولشان انجام می
دهند و امری عادی محسوب میشود.
بلو که گفته میشود توسط شامپانزهها سرپرستی و بزرگ ش
ده بود، میان یک خانوا
دهی شامپانزه، در 150 کیلومتری جنوب «کانو» واقع در شمال نیجریه پیدا شد. زمانی که این ماجرا، شش سال بعد در سال 2002 به چند خبرگزاری رسید، بلو در خانهی بیسرپرستان Tudun Maliki Torrey در کانو ساکن ش
ده بود.
بلو، زمانی که تازه پیدا ش
ده بود، مثل یک شامپانزه راه میرفت، او از پاهایش بهره میگرفت اما دستهایش را روی زمین میکشید. وی شبها در خوابگاه به این سو و آن سو میپرید، بچههای دیگر را آشفته میکرد و همه چیز را پرت میکرد و میشکست. شش سال بعد، بلو بسیار آرامتر ش
ده بود، اما همچنان مثل شامپانزهها به این سو و آن سو میپرید، صداهای شامپانزهوار در میآورد و چند بار با مشت به سرش میزد. بلو در سال 2005 از دنیا رفت.
5) جان سبونیا، میمون-پسر اوگاندایی (John Ssebunya, the Ugandan Monkey Boy)
تاریخ پیدا شدن: 1991
سن هنگام پیدا شدن: 6
محل: اوگاندا
مدت زمان زندگی در طبیعت: 3 سال
حیوانات: میمونها
«جان سبونیا» در اوایل
دههی 1980 به دنیا آم
ده بود. وی بعد از مشاه
دهی قتل مادرش به دست پدر خودش، از خانه فرار کر
ده بود (احتمالاً در آن زمان حدود سه سال داشته). باور عام و پذیرفته بر این است که میمونهای سبز آفریقایی (green African vervet monkeys) حداقل تا اندازهای مراقبت از او را در جنگل بر عه
ده گرفتهاند. جان، در سال 1991، وقتی در درختی پنهان ش
ده بود، توسط یک زن یا دختر قبیله (به نام میلی) پیدا شد. «میلی» با اهالی روستا بازگشت و در این مورد، نه تنها خود جان در برابر اسیر شدن مقاومت کرد- چیزی که معمولاً اتفاق میافتد- بلکه خانوا
دهای که سرپرستیاش را بر عه
ده گرفته بودند نیز، با پرتاب چوب به سمت روستاییان، به دفاع از او برآمدند.
گزارشات اولیه حاکی است که تمام بدن جان با موهایی موسوم به هایپرتریکوسیس (hypertrichosis) پوشی
ده ش
ده بود. در مدفوع وی، کرمهایی به طول نیم متر وجود داشت. وقتی او را گرفتند و تمیزش کردند، معلوم شد تمام تنش پر از شکاف و خراش است و زانوهایش به دلیل چهار دست و پا راه رفتن، زخمی است. هویت جان سبولینا در همین زمان مشخص شد. میلی، جان را به «پل و مولی واسوا»، مدیران یک مؤسسهی خیریه، سپرد. جان در ابتدا نمیتوانست حرف بزند یا گریه کند اما بع
دها یاد گرفت صحبت کند. این بدان معناست که وی پیش از زندگی در طبیعت، تا حدی حرف زدن را یاد گرفته بود.
او حالا نه تنها حرف میزند، بلکه آواز نیز میخواند و همراه گروه کر کودکان «مروارید آفریقا» به سفر میرود. بیبیسی، مستندی از ماجرای جان ساخت به نام «گواه زن
ده» (Living Proof). این مستند در 13 اکتبر 1999 به نمایش درآمد.
4) ترایان کالدارار، پسر سگی رومانیایی (Traian Caldarar, the Romainian Dog Boy)
تاریخ پیدا شدن: 2002
سن هنگام پیدا شدن: 7
محل: براشوف، رومانی
مدت زمان زندگی در طبیعت: 3 سال
حیوانات: سگها
«ترایان کالدارار»، پسری رومانیایی بود که سه سال، دور از خانوا
دهاش، یک زندگی وحشی در پیش گرفته بود. گفته میشود او به دلیل خشونتهای خانوادگی، خانهاش را ترک کر
ده بود. مادرش، «لینا کالدارار»، گفت که پسرش را دوست میداشته، اما همسرش مرد خشنی بو
ده و همواره لینا را کتک میز
ده. وقتی او ترایان را گم کرد، بسیار آزر
دهخاطر شد و این امید را در خود پرورش داد که شاید خانوا
دهی دیگری، سرپرستی ترایان را بر عه
ده گرفتهاند. او گفت: «وقتی فرار کردم، ارتباطم با ترایان قطع شد، با این حال، سعی کردم او را پس بگیرم. هر کاری کردم، او ]پدر ترایان[ اجازه نداد بچهام را پس بگیرم. او گفت بچه مال خودش است».
اگرچه ترایان کالدارار وقتی پیدا شد، هفت ساله بود، اما جسم یک بچهی سه ساله را داشت. او نمیتوانست صحبت کند، لخت بود و در یک جعبهی مقوایی پوشی
ده با پلیاتیلن زندگی میکرد. وی از نرمی استخوان شدیدی رنج میبرد، زخمهای عفونی داشت و جریان خونش احتمالاً به دلیل سرمازدگی، بسیار ضعیف بود. به اعتقاد دکترها، امکان نداشت ترایان به تنهایی زن
ده مان
ده باشد. آنان این طور نتیجه گرفتند که تعداد زیادی از سگهای ولگرد حومهی شهر ترانسیلوانیا به او یاری رسان
دهاند. وقتی ترایان پیدا شد، جسد سگی در کنارش بود که ظاهراً وی از آن تغذیه میکر
ده.
ترایان کالدارار، بعد از آن که اتومبیل یک چوپان به نام «مونالسکو یوان» از کار افتاد، پیدا شد. آقای یوان مجبور ش
ده بود پیا
ده از مرتع خود بازگردد. در این زمان او کودک را پیدا کر
ده، به پلیس خبر دا
ده بود. پلیس کمی بعد ترایان را گرفت. ترایان همچون یک شامپانزه راه میرفت و خوابیدن زیر تخت را به خوابیدن روی آن ترجیح میداد. به گزارش دکتر «مرسیا فلوریا»: «او را در وضعیتی حیوانی یافته بودند و حرکات او نیز حیوانگونه است. این شواهد نشان می
دهند که وی در یک محیط اجتماعی رشد نیافته. وی در نبود غذا، بسیار آشفته میشود. تو تمام مدت به دنبال غذاست. وی بعد از خوردن غذا میخوابد».
3) راچام پنگینگ، دختر جنگل کامبوج (Rochom P'ngieng, Cambodian Jungle Girl)
تاریخ پیدا شدن: 2007
سن هنگام پیدا شدن: 29
محل: جنگل کامبوج
مدت زمان زندگی در طبیعت: 19 سال
حیوانات: حیوانات مختلف
دختر جنگل کامبوج، زنی کامبوجی است که در 13 ژانویهی 2007، در جنگل «ایالت راتانکیری» پیدا شد. خانوا
دهای در یک روستای نزدیک به محل، ادعا کردند که این زن، دختر آنها، «راچام پنگینگ» است که 29 یا 30 سال دارد (متولد 1979) و 18 یا 19 سال پیش ناپدید ش
ده. ماجرای راچام، به عنوان یک کودک وحشی که سالهای زیادی از عمر خود را در جنگل گذران
ده است، پوشش خبری وسیعی داشت.
راچام، پس از آن که در 13 ژانویهی 2007، ژولی
ده، لخت و وحشتز
ده، در جنگلهای انبوه ایالت راتانکیری واقع در دورترین نقطهی شمال شرقی کامبوج پیدا شد، مورد توجه بینالمللی قرار گرفت. وقتی یک روستایی متوجه شد از غذای موجود در جعبهی ناهار خبری نیست، آن ناحیه را تحت نظر گرفت، چشمش به این زن افتاد و چند تن از دوستانش را برای گرفتن او گرد آورد.
پدر راچام، افسر پلیس، کسور لو لانگ، او را از روی زخمی که روی پشتش داشت شناسایی کرد. وی اظهار داشت راچام پنگینگ در سن 8 سالگی، هنگامی که همراه خواهر شش سالهاش، گلهی گاوها را هدایت میکرد، ناپدید ش
ده بود(خواهرش نیز همینطور). یک هفته بعد از پیدا شدن، راچام در تطبیق خود با زندگی متمدن، دچار مشکل شد. به گزارش پلیس محلی، او تنها میتوانست سه کلمه بگوید: «پدر»، «مادر» و «شکمدرد».
یک روانشناس اسپانیایی که این دختر را دی
ده بود، گفت او «میتواند چند کلمه بگوید و با دیدن بازیهایی که در آنها آیینه و اسباببازیهایی به شکل حیوانات وجود دارد، لبخند میزند» اما راچام هرگز به زبانی که قابل درک باشد، صحبت نکرد. او هنگام گرسنگی و تشنگی، به
دهانش اشاره میکرد و ترجیح میداد به جای اینکه به صورت قائم قدم بردارد، روی چهار دست و پا راه برود. خانوا
دهی راچام مجبور بودند تمام مدت مراقبش باشند تا به جنگل فرار نکند.
راچام پنگینگ بارها سعی کر
ده بود به جنگل بازگردد. مادرش مرتب ناچار بود لباسهای راچام را را تنش کند زیرا او میخواست آنها را از تنش بیرون بیاورد. بر اساس اظهارات یکی خبرنگار از «گاردین»، خانوا
دهی راچام، مراقبت فراوانی از وی به عمل میآوردند و این زن غمگین و بیتوجه مینمود، هرچند شبها بیقرار میشد. در ماه مه 2010، راچام پگینگ به جنگل فرار کرد. علیرغم جست و جوها، کسی نتوانسته او را پیدا کند.
2) پسر پرندهای روسی (The Russian Bird Boy)
تاریخ پیدا شدن: 2008
سن هنگام پیدا شدن: 7
محل: ولگوگراد، روسیه
مدت زمان زندگی در طبیعت: 7 سال
حیوانات: پرندگان
در سال 2008، مددکاران روسی، یک «پسر پرن
دهای» پیدا کردند، که مادرش او را در لانهی پرندگان بزرگ کر
ده بود. این پسر تنها میتوانست از طریق جیک جیک کردن ارتباط برقرار کند. به گفتهی مقامات، این بچهی وانها
دهش
ده را در یک آپارتمان کوچک دو اتاقه در حالی یافته بودند که با قفسهایی پر از پرن
ده، غذای پرندگان و مدفوع آنان، احاطه ش
ده بود.
به گزارش روزنامهی روسی «پراودا» پسر پرن
دهای از زبان انسانی چیزی نمیفهمید و با جیک جیک کردن و تکان دادن بازوانش، ارتباط برقرار میکرد. فعال اجتماعی، «گالینا ولسکایا»، که در نجات کودک از خانهاش در «کروسکی»، ولگوگراد، شرکت داشت، اظهار کرد مادر 31 سالهی این پسر، با او همچون سایر حیواناتش رفتار میکر
ده و هرگز با وی سخن نمیگفته. خانم ولسکایا گفت: «وقتی با او حرف میزنیم، جیک جیک میکند».
مقامات روسی اعلام کردند که کودک از لحاظ جسمی آسیبی ندی
ده است اما از «سندروم ماگلی» (Mowgli Syndrome) رنج میبرد و قادر به برقراری ارتباط عادی با انسانها نیست. نام این سندروم، از شخصیت «کتاب جنگل» گرفته ش
ده؛ ماگلی در این داستان، پسربچهای است که توسط حیوانات وحشی بزرگ میشود.
پراودا این گونه نوشت: « (مادر وی) از پرندگان خانگی نگهداری میکرد و به پرندگان وحشی غذا میداد. (او) هرگز نه پسرک را ز
ده بود و نه بدون غذا رهایش کر
ده بود، اما هیچ وقت با او صحبت نکر
ده بود. این پرندگان بودند که با وی ارتباط برقرار کر
ده، زبان پرن
دهای یادش دا
دهاند. او فقط جیکجیک میکند و وقتی میفهمد کسی منظورش را متوجه نش
ده، دستهایش را مثل پرن
دهها تکان می
دهد». این مادر، بعد از آن که پسرک پیدا شد، یک فرم رضایت امضا کرد. براساس این فرم، وی باید کودکش را آزاد میکرد تا تحت مراقبت قرار گیرد. گزارشها حاکی از آن هستند که پسر پرن
دهای موقتاً به یک آسایشگاه روانی منتقل ش
ده بود، اما بعد از مدت کوتاهی، او را به مرکز مراقبتهای روانپزشکی فرستا
ده بودند.
1) اکسانا مالایا، دختر سگی اوکراینی (Oxana Malaya, The Ukrainian Dog Girl)
تاریخ پیدا شدن: 1991
سن هنگام پیدا شدن: 8
محل: بلاگوشچنکا، اوکراین
مدت زمان زندگی در طبیعت: 5 سال
حیوانات: سگها
«اوکسانا مالای» نه یک کودک وحشی بود، نه یک کودک محبوس، بلکه کودکی بود وانها
ده، که بیشتر دوران طفولیت خود را از 3 تا 8 سالگی، در لانهی سگها، پشت باغچهی خانهی خانوادگی خود در «نوایا بلاگوشچنکا»، اوکراین، گذران
ده بود، هر چند، گاهی به خانه میآمد و والدین الکلی و اهمالگر خویش را ملاقات میکرد.
والدین دائمالخمر اکسانا، نمیتوانستند از او نگهداری کنند و به همین دلیل اکسانا در سه سالگی از خانهاش تبعید شد. آنان در منطقهای فقیرنشین زندگی میکردند و سگهای وحشی بسیاری در آن خیابانها پرسه میزدند. اکسانا در یک کپر، که محل زندگی این سگها بود و پشت خانهاش قرار داشت، پناه جست.
وی تحت مراقبت سگها قرار گرفت و حرکات و رفتارهای آنان را آموخت. رابطهی اکسانا با سگها آنقدر قوی بود که وقتی مقامات برای نجاتش آمدند، در ابتدا توسط سگها ران
ده شدند. اعمال و صداهای او، تقلیدی از سرپرستانش بود. دختر سگی خرناس میکشید، پارس میکرد، روی چهار دست و پا راه میرفت، مثل یک سگ وحشی قوز میکرد، پیش از خوردن غذا آن را بو میکشید و دارای حواس بسیار قوی بینایی، شنوایی و بویایی بود. وقتی اکسانا را نجاتش دادند، او تنها کلمات «بله» و خیر» را میدانست.
اکسانا، بعد از پیدا شدن، کسب مهارتهای عادی اجتماعی و عاطفی انسانی را دشوار یافت. وی، محروم از هرگونه محرک اجتماعی و فکری، تنها، از حمایت عاطفی سگهای همراهش برخوردار گشته بود. از آنجایی که اکسانا در محیط اجتماعی از زبان استفا
ده نکر
ده بود، وی در بهبود مهارتهای زبانی با مشکل مواجه میشد.
اوکسانا در سال 2010، 26 ساله است. او در محل نگهداری معلولین ذهنی نگهداری میشود و در مراقبت از گاوهای مزرعهی کلینیک کمک میکند. وی گفته است وقتی کنار سگهاست، از همیشه خوشحالتر است.
--------------------------------------
برداشت مطلب از shegeftiha.com
Thursday 09 February 2012